آره، از مردم شهر حرف می زدیم. بچه های خوب که شما باشین توی شهر قصه هم مثل هر جای دیگه هرکسی یه کاری داشت خره خراطی می کرد خر: قلیونای خوب داریم گلدونای خوشگل مرغوب داریم آقایون بفرمائین خانوما بفرمائین گوینده: بعد نزدیک غروب دست از کار می کشید رو سرش کلاه مخملی می ذاشت کتشو یک وری می نداخت رو شونه ش سیبیلش رو تاب می داد، گشادگشاد راه می رفت، سرچارسوق می نشست غزل می خوند، چارسوقو ادامه مطلب
↧